جدول جو
جدول جو

معنی چاله کند - جستجوی لغت در جدول جو

چاله کند
(لَ کَ)
دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قروه شهرستان سنندج که در 11 هزارگزی شمال خاور گل تپه و 5 هزارگزی شمال خاور سراب واقع شده. کوهستانی وسردسیر است و 120 تن سکنه ترک دارد. آبش از چشمه ها و محصولش غلات، حبوبات و کمی انگور است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو میباشد و از سراب اتومبیل هم میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاه کن
تصویر چاه کن
کسی که پیشه اش کندن چاه یا لای روبی کاریز است، چاه کن، مقنی، کسی که چاه مستراح را خالی می کند، بیشتر در معنای دوم استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
(سِ خوا / خا)
باشماق. زنخ بند. یاشماق. خمار. چیزی از اقسام پارچۀ نخی، پشمی یا ابریشمی که بعض مردان یا زنان چانه را بدان وسیله بندند. چیزی شبیه به یاشماق زنان را. چیزی که غالباً زنان ترک یا بعض زنان ایلاتی بچانه بندند:
واعظ این سنت تحت الحنکت دانی چیست ؟
چانه بندیست که پر چانۀ بیجا نزنی.
تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ گُم بَ)
دهی است جزء دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم که در 21 هزارگزی باختر کهک و 9 هزارگزی خاور راه شوسه قم به اصفهان واقع شده. هوایش معتدل است و 200 تن سکنه دارد که از طایفه زندی لک هستند. آبش از قنات و محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت، گله داری و شترداری است. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ کَ / کِ دَ)
ایجاد چاه نمودن. گودی استوانه شکل عمیق کردن در زمین. گودال عمیق کندن. چه کندن. نجخ. اعتفام. (منتهی الارب) :
ای که تو از ظلم چاهی میکنی
از برای خویش دامی می تنی.
مولوی.
تو ما را همی چاه کندی به راه
بسر لاجرم درفتادی به چاه.
سعدی (بوستان).
با دیگران بگوی که ظالم به چه فتاد
تا چاه دیگران نکنند از برای خویش.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ده کوچکی است از دهستان احمدی بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که در 145 هزارگزی خاورحاجی آباد بر سر راه مالرو گلاشکرد به شمیل واقع شده. این آبادی دارای 30 تن سکنه است و مزرعۀ چاه مازگرجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تُنْ)
دهی از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل که در 38 هزارگزی شمال گرمی و 8 هزارگزی راه شوسه گرمی به بیله سوار واقع شده است. جلگه و گرمسیر است. از چشمه آبیاری میشود و محصول عمده اش غلات و حبوبات است. دارای 97 تن سکنه میباشد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان که در 27هزارگزی جنوب ماه نشان و 6هزارگزی راه مالرو عمومی واقعشده. کوهستانی و سردسیر است و 180 تن سکنۀ ترک زبان دارد. آبش از رود خانه قشلاق جوق، محصولش غلات، یونجه و قلمستان، شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 21هزارگزی جنوب درود، در کنار راه مالرو پیراوند به رازان. دهی است کوهستانی و سردسیرو دارای 609 تن جمعیت که همگی بکار کشاورزی و دامپروری اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چاه کن
تصویر چاه کن
مقنی، کسی که کارش چاه کندن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاه کن
تصویر چاه کن
مقنی
فرهنگ واژه فارسی سره
مقنی گری، چاه جویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چاهجو، مقنی، چاه خو، چاخو، چخو، کننده چاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چاله ای که پل آبدنگ در آن فرود آید، زیر و رو کردن شلتوک در
فرهنگ گویش مازندرانی
مقنی چاه کن
فرهنگ گویش مازندرانی